دلنوشته

  • ۰
  • ۰

داستان بسیار جالب نبش قبر حر بن ریاحی به دستور شاه اسماعیل صفوی


هنگامی که شاه اسماعیل به کربلا مشرف شد، نخست به دیدن سالار شهیدان رفت و آنگاه حضرت ابوالفضل(ع) و دیگر شهدای کربلا را زیارت نمود.

اما به زیارت حر که قبرش با سالارش حسین(ع) فاصله داشت نرفت.


اطرافیانش علت را جویا شدند.

استدلال کرد که اگر توبه او پذیرفته شده بود ازسالارش حسین(ع) دور نمی ماند!


اطرافیان توضیح دادند که شاها! از آنجا که او فرمانده لشگر یزید بود و آشنایانی داشت پس از شهادت در راه حق و در یاری حسین(ع) بستگانش بدن او را با تلاش و اصرار بسیار ازمیدان جنگ خارج ساختند و در اینجا به خاک سپردند.


شاه گفت: من می روم با این شرط که دستور دهم قبر او را بشکافند و درون قبر را بنگرم اگر شهید باشد؛ نپوسیده است و برای او مقبره می سازم.

درغیراین صورت دستور تخریب قبر او را میدهم!


شاه پس از اخذ این تصمیم با گروهی از علما، ارکان ارتش و ارکان دولت خویش کنار قبر حر آمد و دستور نبش قبر حربن ریاحی را صادر کرد.


هنگامی که قبر گشوده شد شگفت زده شدند. چرا که دیدند پیکر به خون آغشته حر پس از گذشت بیش از یک هزار سال صحیح وسالم است.

زخم های بسیاری گویی تازه وارد آمده و دستمالی نیز سالار شهیدان برفرق او بسته بر پیشانی دارد.


شاه گفت: این دستمال از امام حسین(ع) است و برای ما مایه برکت و پیروزی بر دشمنان و شفای بیماران.

به همین جهت بادست خویش آن را باز کرد و دستمال دیگری بست، اما به مجرد بازکردن آن دستمال، خون جاری شد و هرگونه تلاش برای توقف آن بی حاصل آمد.


به ناچار شاه اسماعیل صفوی همان دستمال را بر سر حر بن ریاحی بست و گوشه ای از آن را برای تبرک برداشت وخون هم متوقف شد.


به همین جهت دستور داد برای حر مقبره بسازند و مردم را دعوت به زیارت این بزرگوارکرد......


  • ۹۵/۰۹/۱۲
  • محمد زز

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی